tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image بغض سنگین

 

باز هم بیست سوم مرداد از راه رسید؛همان روز شومی که حادثه ی تلخ جدایی تورا

و درام آه واشک مرا رقم زد؛ آن غروب غم انگیزی که فریاد های تلخ من از کهکشان

 گذشت وبا بی رحمی تمام مرثیه تلخ رفتنت را سرود،تا غمهای مرا به درد ودردهایم را

به بغض وبغضهایم  را به اشک تبدیل نمود.

برادرم امسال سومین سالی است که با غم نبودنت روزگار را بسر می برم  .

 در نبود تو روزهایم    همه شب وشبهایم سرد وتاریک است. در نبود تو

   ستاره ها همه بی نور و بی رنگند،گلها همه زردند؛تما می صداها، صدای 

 بغض و اندوه اند؛و باد انگار چون من بغضی سنگین  در گلو دارد   ومن پر از

سکوت سرد غم جانفرسای هجران توأم.


واین هم شعری از استاد جلال کوهی بمناسبت غروب نابهنگام وغریبانه ات
ده فته ر شیعرم؛ له نو وا برده ى
سه ونزى وه هارم ؛ سه رده وا برده ى
تا چه و واز کردم ؛ خوه م وه ته نیا دیم
ده سى هات بى ده نگ ؛ را خودا برده ى
.....ته رجمه......
دفتر شعرم را باد برد
سبزى بهارم را خزان با خود برد
تا چشمانم را باز کردم خودم را تنها یافتم
دستى از غیب آ مد و او را براى خدا برد....

 


موضوعات مرتبط: دل نوشتـــــه های منمناسبتهـــــــــــــا
برچسب‌ها: بغض سنگین نعمت رحیم زاده

تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394 | 8:12 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.